جز تو مرا نیست خدایا پناه

گرچه که هستم، سر و پا پر گناه

هر نفسم در هوسی نادرست

گشته جوانی من اینسان تباه

روز و شبم دور ز یادت گذشت

زین سببم خون به جگر، رو سیاه

لطف نما دست ضعیفم بگیر

باز بگردان من مسکین به راه

خسته شدم از تو "فرودی" برو

با تو نشستن بودش اشتباه